۱۳۸۶ آبان ۱۷, پنجشنبه

اولین تشویقی

در وقت استراحت با کامبیز و سیاوش و علی کنار در آسایشگاه در حیاط نشسته بودیم و جک می گفتیم و حرفهای خنده دار می زدیم و می خندیدیم . افسر آموزش که یک سال از من کوچکتر است و پسر خیلی خوبی است که فیزیک هوا و فضا خوانده و خیلی شخصیت جالبی دارد نزدیکمان شد . به من می گوید تکاور . این هم اسم مستعاری است برای خودش . دیگر کل گردان به من می گویند تکاور و هنوز وارد نشده اسم هم رویم گذاشتند . علت این کار هم جدیت من در انجام تمرینات و روحیه دادن هایم به بقیه افراد یگان است . البته من هم از این اسم بدم نمی آید و کمی قلقلکم می آید .

جناب سروان گفت : تکاور چی میگین که صدای هر هر و کرکرتون پادگان رو برداشته .
گفتم جک می سازیم جناب سروان .
گفت : چه جالب من خیلی دوست داشتم یکی از کسانی که جک می سازند رو در زندگیم ببینم ، اگر راست میگی یک جک بساز ببینم ؟
گفتم در مورد چی ؟
گفت در مورد سربازی...
همان موقع یک دژبان از مقابل یگان آسایشگاه با موتور رد شد .
گفت : آها در مورد دژبان بگو
دژبان منفور ترین موجود در سربازی است . کسی که دم در پادگان همه ساک و لباست را می گردد که چیزی وارد یا خارج نکنی . کسی که به نداشتن کلاه یا بسته نبودن تمام بندهای پوتین و نداشتن گتر شلوار( کشی که شلوار را با آن به داخل تا می کنند و می بندند ) و هر چیز دیگری که فکرش را بکنید گیر می دهد و دهن سرباز را سرویس می کند .

فی البداهه گفتم : یک روز یک سرباز آموزشی از جلوی یک دژبان رد می شود دژبان صدایش می کند و تمام ساکش را بیرون میریزد و حسابی سرباز را اذیت می کند . سرباز هم وقتی گیر های دژبان تمام میشود به او می گوید :
ــ ببخشید من یک سوال دارم میشه بپرسم ؟
دژبان با اخم سری تکان می دهد به معنی اینکه بپرس
سرباز هم می گوید : من می خواستم دژبان بشم اما آدم عقده ایی نیستم ، فکر می کنید در یگان دژبان قبولم بکنند ؟

بنده خدا جناب سروان از خنده پاره شد . برام یک روز تشویقی نوشت . به همین مسخرگی که گفتم .