۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

در جواب نامه ات

در جواب کاغذت که در مورد شعر حرم اسلاف گفته بودی این را می نویسم . می دانم که اینجا را نمی خوانی و احتمالا نمی دانی اما من به رسم همیشه خودم در همین صفحه خوشبختانه سوت و کور هیس می نویسم . هر شعری معمولا برای من داستانی دارد . داستان این شعر هم این بود که با (مازی) و یکی از دوستانمان خانه کلاغ بودیم . یک کدام در بین بحث وضع مملکت گفتند: « منصوب می کنند و تائید می کنند» من هم کاغذی دم دستم بود ، همان دفتر یادداشت که برگه هایش را دیدی . نشستم و نوشتم . نه در بند قافیه که در بند آهنگ کلام و حرفی که می خواستم بزنم بودم . صد البته که الان که می خوانم می بینم بسیار هم ایراد دارد . اما در آن زمان و آن وضعیت حرف دلم بود . چون در مکان مازی آن شعر را گفته بودم به رسم همیشه روی کاغذی برای مازیار پاکنویس کردم و اصل دست نویسم را برداشتم که گویا آنرا خوانده بودی و کاغذی برایم نوشته بودی ،آنگونه که خودت شعر را تغییر داده بودی بسیار دلنشین بود که من حتی یکی از مصرع های پیشنهادیت را استفاده کردم آنجا که می گویم یا بهتر است بگویم می گویی : « سیراب لاله های سرخ ز خون سیاوشان» .
اما در مورد اینکه گفته بودی که باید کلمات قبل از قافیه - مردّف - را در باب تفعیل ببرم جور دیگری فکر می کنم ، ضمن احترام به نظرت باید بگویم که مردّفهای یک شعر حتما نباید در یک باب باشند . مثلا ماه و راه یا تقدیر و شمشیر هیچ کدام با هم در یک باب نیستند اما از لحاظ هجایی و آوا نگاری شبیه هم نوشته می شوند و می توانند در مردف ظاهر شوند. من البته به احترام نظرت که بسیار گرامیست تمام مردّف ها ی شعر را در باب تفعیل بردم اگر چه با بکار گیری کلمات عربی در حد غیر معمول کاملا مخالفم اما اینکار به این قصد بوده تا از اظهار لطفت تشکری کرده باشم .