۱۳۸۶ بهمن ۲۶, جمعه

...12...

آرم ویژه گذراندن دوره تکاوری

همیشه از بچگی وقتی بعضی ازنظامیان کلاه کج که تعداشان اتفاقا خیلی هم کم بود را میدیدم آرم و علائمی روی لباس هایشان میدیدم که برایم ناشناخته بود و همیشه دوست داشتم که بدانم معنی این آرم و علائم و نشان ها که فقط بعضی از سربازان کلاه کج آنها را داشتند چیست. آن روزها گذشت تا نوبت به خدمت خودم رسید و دست تقدیر چنان رقم زد که این آرم و نشان ها را بعد از دوره ای دشوار به خود من نیز بدهند و این علائم پس گذراندن دوره هایشان زینت بخش لباس خدمتم باشد . در این پست از این نشان ها و علائمی که به ما اهدا شده عکس انداخته ام که هم عکسهای پست پایان دوره تکاوری باشند و هم به کسانی که شاید مثل من کنجکاو هستند تا معنی این علائم را بدانند معنی آنها را گفته باشم .

نشان گذراندن دوره جنگ در کوهستان

بازار روبوسی و یادگاری نوشتن مثل همیشه داغ است . بعضی از بچه ها در بغل هم گریه می کنند و از اینکه بعد از چهار ...پنج ماه باید از هم جدا شوند سخت دلگیر هستند . من هم دلم برای دوستان بسیاری تنگ می شود . رحمان که بچه کردستان است و اهل سنت پیشم می آید . در این مدت من و رحمان رابطه خوبی پیدا کرده بودیم . دلاوری و جنگجویی در خون این بشر بود و همیشه پا به پای هم در تمرینات جدیت به خرج میدادیم و رقابت سالمی برای بهترین بودن بین ما دو نفر برقرار بود . رقابتی که بعد از اتمام تمرینات تبدیل به رفاقتی عمیق و نزدیک می شد . با رحمان از همه جا و همه چیز صحبت می کردم . با سررسیدی جلویم قرار گرفت . همیشه خنده به چهره داشت و شوخی می کرد . با دست راست چند بار روی شانه اش ، روی ستاره های ستوان دومی اش کوبیدم . بغلش کردم و بوسیدمش و گفتم چونی کره ؟ نره شیر کردستان . با لحنی شوخ گفت: خوبم نره شیر تهران . خدائی امشب شب آخره میخوام چند تا سر ببرم . دشمنت کیه بگو همون رو سر ببرم اول . گفتیم و خنندیدیم چای خوردیم . یک ساعتی طول کشید . شماره هایمان را به هم دادیم . گفت کردستان آمدی منتظرتم . مدیونی تلفن نزدنی . گفتم به امید خدا . همدیگر را سفت بغل کردیم روبروی هم ایستادیم و کلاه کج قهوه ای رنگمان را روی سر درست کردیم و همزمان به هم احترام نظامی گذاشتیم . دروغ چرا یک لحظه از فکر ندیدن رحمان دلم گرفت و بغضم گرفت . فکر کنم رحمان هم همین حس را داشت ، رویش را برگردانند و سریع حرکت کرد که برود . صدایش کردم ، برگشت بهش گفتم :
ــ رحمان ، دنیا خیلی بزرگه واسه همین آدمها همدیگرو توش گم می کنند اما با این حال دنیا خیلی کوچیکه ، چون آدمها وقتی توش همدیگر رو گم کردند دوباره هم دیگر رو پیدا می کنند .
دوباره احترام نظامی گذاشت و توی چشمام خیره و عمیق نگاه کرد و رفت .


نشان گذراندن دوره زندگی در شرایط سخت و جنگ در کویر

در حین پیاده روی های طولانی مدت و نفسگیر که به صورت دو ستونه انجام میشد شعر میخواندیم که گذر زمان و خستگی را احساس نکنیم . این اشعار که در یک پست مجزا به آنها خواهم پرداخت اشعار و سرود های حماسی و وطن پرستانه مانند ای ایران بود . اما در بسیاری از مواقع اشعاری که شبها معمولا من یا رضا میگفتیم را می خواندیم . یک گروه دوازده نفری سرود درست کرده بودیم که در آن از خواننده تا دکلمه کننده و حتا چهار پنج نفر که با دهان مثلا ساز و طبل و درام و ... غیره میزدند و حتا یک خواننده که به سبک هیپ هاپ می خواند هم بود. با این شعر ها هم روحیه میگرفتیم و هم میخندیدیم و خلاصه بمب روحیه ما همین شعر ها و آواز خواندن ها بود . به عنوان مثال همیشه در طول این دوره وقتی می خواستند ما را تهدید کنند می گفتند که اگر فلان نباشید و بیسار کنید و مثلا این کار را درست انجام ندهید درجه ستوانی بهتان نمی دهند و گروهبان می شوید . شب در چادر شعر مسخره ای کار کردم و همان شبانه با گروه موزیکمان که بهش توالو(12) سلجرز می گفتیم تمرین کردیم و فردا صبح اشک بچه های یگان در حین پیاده روی از خنده در آمد و انقدر گیر دادند که شاید بیست بار آنرا تکرار کردیم .
وزن شعر بر وزن همان ترانه که میگوید : منو تهدید میکنی که یه روز از پیشم میری ... بود . و اینطوری بود :
منو تهدید میکنی که یه روز گروهبان میشم
کون لق هموتون ، دو روز دیگه ستوان میشم
منو تهدید می کنی ... ایی ایی ایی ایی ایی (همه بچه های گروه با گامهای مختلف ایی ایی می کنند )
تو منو دوسم نداشتی ... هی نگهبانم گذاشتی
برو با خیال راحت توی چادرت بشین
یا که آفتابتو بردار ، برو تو صحرا برین
منو تهدید می کنی ... ایی ایی ایی ایی ایی ایی
تو منو دوسم نداشتی ... هی منو گشتی گذاشتی
( گشتی یک نگهبان در بیابان است که باید بین دو منطقه مدام راه برود و در شبها معمولا انجام میشود و خیلی سخت است )
تو منو دوسم نداشتی ... منو پاس دو می کاشتی
( پاس دو بدترین زمان نگهبانی و گشتی بود چون باید ساعت یک شب تا سه صبح نگهبانی میدادی و عملا خواب نگهبانان پاس دو از بین میرفت و حرام میشد )


نشان گذراندن دوره جنگ تن به تن و دفاع شخصی



در یک روز برفی در میدان رژه به خط شدیم . روی زمین چهل سانتیمتر برف نشسته بود . امیر سخنرانی کرد و ضمن تشکر از ما که این دوره دشوار را به پایان رسانده ایم گفت این دوره در فصلی سرد برگزار شد و جا دارد همت و غیرت شما که بی اعتراض و شانه خالی کردن از زیر کار این دوره دشوار و سلحشور پرور را به پایان بردید ارج نهیم و از شما دلاوران تکاور ایران زمین تشکر کنیم . شما از لحاظ توانائی و تاکتیک پذیری جنگی و قدرت عملیاتی معادل پنج سرباز معمولی هستید و با توجه به درجه ستوان دومی که امروز به شما اهدا می شود انتظار داریم که روح و روحیه سلحشوری را در گروهان های خدمتیتان و به افراد تحت فرمانتان منتقل کنید .
این حرفها به معنی به پایان رسیدن دوره تکاوری بود . دوره ای که با همه سختی هایش در ذهن های ما جاودانه شد .