۱۳۸۶ آبان ۱۵, سه‌شنبه

دیوار نوشته ها

نوشته های از سر دلتنگی که بر روی دیوار ها مخصوصا دیوار های محل های نگهبانی توسط سربازان نوشته شده به شدت خواندنی و جالب است . این نوشته ها گذر زمان را برای نگهبانانی که شاید ماه ها بعد و حتا سال های بعد به آن مکان برای نگهبانی می آیند آسان تر می کند . این نوشته ها بر چند وجه هستند . بعضی در پایان دوره نوشته شده و بیانگر خوشحالی نویسنده آن چند کلمه است و بعضی در اوایل دوره یا بعد از تنبیه شدن هاست و حاوی ناله ها و لعنت های نویسنده از اوضاعی که دارد است . بعضی از نوشته ها عاشقانه و بعضی صرفا برای امید دادن به نفرات بعدی است . چند نمونه از این نوشته ها که یادم مانده را برایتان مینویسم تا بدانید وقتی که در خواب ناز هستید یا در خانه هایتان راحت نشسته اید بعضی ها در چه عذاب دلتنگی به سر میبرند و زمان برایشان چقدر کند میشود .

در هنگام نگهبانی قدر خانه و خانواده را بسیار بیشتر می دانی و دلت برای زمانی که آزاد بودی تا هر جا که دوست داری بروی تنگ می شود . دلت برای چیز هایی تنگ میشود که حتا هیچ گاه فکر نمی کردی دلت روزی برای آنها تنگ شود .

این نوشته ها را بخوانید و اگر دوست داشتید تصور کنید که اگر 24 ساعت فقط 4 ساعت می خوابیدید و هر پنج ساعت دو سه ساعت باید یک جا ثابت می ایستادید و در تاریکی شب به سکوت گوش می دادید چه احساسی داشتید و چه می نوشتید .
  • lived in wrong time and wrong place
  • سخت نگیر که سخت نگذره
  • بس که رفتم به غریبی وطن از یادم رفت
  • بس که خاموش نشستم سخن از یادم رفت
  • پر پروانه شکستن نه نشان از هنر است
  • تو اگر پر شکنی شاپر شاهین بشکن
  • من عادت میکنم با درد تازه
  • که دوری شاید از من ، من بسازه
  • من همیشه با همیشه باختم
  • من همیشه تا همیشه ساختم
  • من همیشه چون همیشه سوختم
  • ... ای خدا پس کی تموم میشه !!
  • همچون کرگدن سفر می کنم ، تنهای تنها
  • خدایا اگر روزی از عرش خود به فرش آیی و از برای لقمه نانی
  • غرورت را به زیر پای نامردان اندازی
  • زمین و آسمان را کفر میگویی
  • نمیگویی ؟
  • یقین دارم که میگویی
  • دل مبند بر کو...ن...یان بوالهوس
  • لــُـنـگ حمامند هر کس بست ، بست
  • تا توانی در جهان همراه اهل درد باش
  • یا مبر نامی ز مردی یا حقیقت مرد باش
  • دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست
  • جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
  • بمیرد آنکه خدمت را بنا کرد
  • تمام مادران را چشم به راه کرد
  • کسی هم زیر این نوشته بود :
  • بمیرد آنکه خدمت را به پا کرد
  • تمام دختران را چشم به راه کرد ... هاها
  • یاری که به من ذکر زبانش هانی *1 بود
  • دیدم ز هانی هانی مرادش مانی*2 بود
  • انگار مرا فقط پی فان*3 می خواست
  • چون عشق و محبتش از اول فانی*4 بود ... هاها
  • * 1 = honey * 2 = money * 3 = fun * 4 = funny
  • چون می گذرد غمی نیست
  • 4 روز دیگه مونده تا سردوشی . خلاص
  • من از چشمان خود آموختم درس رفاقت را
  • که هر عضوی به درد آید به حالش دیده می گرید
  • این هم یک دوره است که میگذره
  • در بیکرانه دنیا دو چیز است که افسونم می کند
  • یکی آسمان که می بینم آبیست و یقین دارم که نیست
  • و دیگری خدا که نمی بینم اما میدانم که هست
  • آسوده دلان را غم شوریده سران نیست
  • این طایفه را غصه رنج دگران نیست
  • یادمان باشد از امروز جفایی نکنیم
  • گرچه در خویش شکستیم صدایی نکنیم
  • یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
  • طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم