۱۳۸۶ شهریور ۲۴, شنبه

حاج آقا من خوشحالم

حاج آقا بر عکس فکری که شما می کنید من اصلا از اینکه توفیق اجباری مرحمتی حضرتعالی نصیبم نشد ناراحت و نگران نیستم . روزی که دفترچه آماده به خدمتم را گرفتم ، اقدام کردم برای اینکه از آموزش و پرورش امریه بگیرم و به عنوان سرباز معلم به مناطق محروم اعزام شوم . انقدر این مملکت خر تو خر است که با درخواست من برای سرباز معلم شدن مخالفت کردند و گفتند که امریه نمی دهیم . حال آنکه من فکر کردم چون دو سال باید تحت عنوان خدمت به کشورم سرباز باشم پس چرا واقعا خدمت نکنم ؟ آموزش پرورش گفت از فلان قبرستان اقدام کن . از فلان قبرستان اقدام کردم از طرف آموزش و پرورش پاسخ آمد که نیرو نیاز نداریم و سقف نیرو ها پر است . البته به خودم نگفتند که چند روز آواره فلان قبرستان نشوم .

واکسنهای قبل از اعزامم را تزریق کردم فرم هایم را پر کردم و مدارکم را فرستادم نظام وظیفه و زمان اعزامم مشخص شد . برایم هم فرقی نمی کرد که کجا تقسیم شوم تنها نیتم خدمت بود و با اجازتان هنوز هم هست . خدا به سر شاهد است که از اول هم هیچ امیدی به اینکه شما پسرتان آخوند کله گنده ای است و مشاور فلان مسئول اجرائی و نماینده فلان آیت الله و ... است نداشتم . حتا بهش فکر هم نکرده بودم . شما تلفن زدید تا رسم خویشاوندی به جا بیاورید و حال و احوالی کنید که پدر گفتند من عازم خدمتم شما هم من باب لطف گفتید برایت امریه می گیرم تا به فلان موسسه هنری بروی و در بخش سینما یا مجسمه سازی یا ادبیات مشغول شوی . من هم به شما گفتم زحمت نکشید اگر چه این بهترین نوع خدمت برای من است اما دوست ندارم با بقیه فرقی داشته باشم . شما فرمودید نه عزیزم کشور باید از استعداد هایی مثل تو استفاده کند .

الان هم که تلفن زدید و با کلی تته پته فرمودید که موفق نشده اید و چون جزو خانواده شهدا و جانبازان نیستم و زن ندارم و ... نمی توانید برایم امریه بگیرید اصلا ناراحت نیستم . از شما چه پنهان خوشحال هم هستم که مثل بقیه آدمهای بی کسی که دور و برم هستند و سربازی می روند خدمت می کنم . مثل تمام جوانان کشورم که تنها دست به زانوی خودشان می زنند و تنها خدا را برای دل تنهای خودشان دارند . من خوشحالم که منت شما روی سر من نیامد و این بهترین خبری بود که امروز شنیدم . بر عکس چیزی که شما در مورد من فکر می کردید . فکر می کردید که امشب برای من شام غریبان خواهد شد اما من امشب خوشحالم که به غیر از خدای خودم پارتی دیگری ندارم . همانطور که وقتی از دانشگاه اخراجم کردند و کمیته انظباطی دو سال و نیم از تحصیل تعلیقم کرد پناهی جز خدایم نداشتم و آن دو سال و نیم تنها خودم را ساختم . بله حاج آقا ایراد شما این است که جنس امثال من را نمی شناسید مگرنه این روزهای خوب و بد هم روزی به نام خاطره از یاد می روند