سیگار را نزدیک صورت زن کرد و زن از داغی سیگار مرد فریاد کشید . چیز هایی در میان گریه تکرار می کرد که تنها کلمه دیوانه در آن تا حدودی مفهوم بود . موهای زن را در مشت گرفت و سرش را به دیوار کوبید پرتش کرد روی کاناپه و چند لگد به پهلوی او زد . به سمت دستگاه دی وی دی پلیر رفت و با یک حرکت آن را به زمین کوبید . قطعات دستگاه پخش شد در اتاق و گفت :
ــ بار آخر بود تو این خونه فیلمهای برد پیت اومده ، بار آخر بود که جلوی تلویزیون ولو شدی و فیلمهای این مردک ابنه ای رو دیدی اصلا سی دی از این به یعد ممنوع . خر فهم شد ؟
زن نالید :
ــ سی دی نبود ، تلویزیون ایران داشت نشون میداد دیوونه ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر