۱۳۸۴ تیر ۱۴, سه‌شنبه

جوال دوز با طعم مارچوبه

آقای کرواتی
درجلوی تاکسی رو باز کرد و نشست توی ماشین . عقب زنی نشسته بود که پسرش را روی
پایش نشانده بود ، پشت راننده هم آخوندی جوان نشسته بود که زل زده بود به تسبیحش و ذکر
می گفت .
همینطور که روی صندلی جا به جا شد ، سرک کشید توی آینه که صورت زن رو ببیند . به
بهانه درست کردن کرواتش از توی آینه زل زد توی چشم زن ، زن هم با او چشم به چشم شد
و ناگهان در یک فعل و انفعال کاملن غیر منطقی و بی ربط زن نا خود آگاه گوزید .
پسر زن که روی پایش دراز کشیده بود با دماغ آویزان موهای عرق کرده کله اش را آورد بالا
و با صدای بلند گفت : مامانی اگه به بابا نگفتم توی ماشین این آقا تاکسی ِ گوز دیدی .
زن هول کرده بود و دستپاچه به راننده گفت آقا پیاده می شم . و به بچه تشر زد که ساکت و
هنوز تاکسی کامل متوقف نشده که زن با عجله در را باز کرد و ناگهان یک موتور به در
برخورد کرد و در را با خود کند و روی زمین پرت شد .
راننده تا کسی که با لهجه غلیظ رشتی حرف می زد و می خواست جلوی آخوند مودب هم باشد
رو به زن کرد و گفت :
ــ خواهر من ، یه گوز دادی ، اشکال نداره ، منم می گوزم ، شوهرتم می گوزه وبعد با دست
مرد کرواتی را نشان داد و گفت اصلن همین آقای کرواتی هم می گوزه ، بعد نگاهش افتاد روی
موتور سوار که غرق در خون بر روی زمین جان می داد و عصبی رو به زن کرد و گفت :
همشیره یه گوز دادی با همون یه گوز مادر اون ننه مرده و ماشین و من رو با هم زدی
گاییدی رفت پی کارش .

هیچ نظری موجود نیست: