باد می آید ، باد
ومرا باد به یاد می آرد
آن شب توفانی
من و تو پناه یکدیگر، از باد شدیم .
تو مرا بوسیدی ،
من تو را بوسیدم
تو به من گفتی :
حتا با مرگ ِ من و تو ،
عشق از یاد من و تو نرود .
وهم اکنون تو را باد به یاد می آرد ،
و من ِ آشفته ،
اندر این اندیشم
که چرا راه من و تو به بن بست رسید .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر