حارث بن گشاد سخت گشاد کون بود تنها ظهر جمعه به کار واعظی بر منبر می نشست مردمان را وعظ همی می داد . وی را گفتند : کمی هم بکش ای شیخ و در فکر کاری باش که کار باشد .
گفت از خدا شرمم آید آن در را که اون بگشوده من ببندم . زان پس عمری به گشادی زیست و کسی تخمش را هم نتوانست خورد .
گفت از خدا شرمم آید آن در را که اون بگشوده من ببندم . زان پس عمری به گشادی زیست و کسی تخمش را هم نتوانست خورد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر