۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

حکایت حارث بن گشاد

حارث بن گشاد سخت گشاد کون بود تنها ظهر جمعه به کار واعظی بر منبر می نشست مردمان را وعظ همی می داد . وی را گفتند : کمی هم بکش ای شیخ و در فکر کاری باش که کار باشد .
 گفت از خدا شرمم آید آن در را که اون بگشوده من ببندم . زان پس عمری به گشادی زیست و کسی تخمش را هم نتوانست خورد .

هیچ نظری موجود نیست: