۱۳۸۶ دی ۳, دوشنبه

میثم نوشته :

خسته نباشی آقا ، من از مجسمه سازی چیزی نمی دونم ولی یه خرده نقاشی می کنم . چند وقته گیر دادم می خوام مجسمه سازی یاد بگیرم . در حال حاضر هم موقعیتم جوری است که کلاس خاصی هم نمی تونم برم . اگر من رو در مورد مجسمه سازی با چوب و گل راهنمائی کنی ممنونت میشم . مثلا کتاب یا سایت خاصی. دستم به دامنت یه کاری برای این شیفته هنر بکن .

هیس : دوست من ، اینکه شما نقاشی می کنید کمک بزرگی به شما می کند . طراحی یکی از نیازهای مجسمه سازی هست . اصولا داشتن دید سه بعدی نسبت به ماده اولیه خیلی مهمه که باید ذهن رو با تمرین عادت داد به این که شکل ساخته شده رو از قبل روی ماده اولیه پیدا کنه . من پیش از اینکه خودم شروع کنم صرفا یک علاقه مند مجسمه بودم . محو مجسمه ها می شدم . جاهای مختلف یک مجسمه ولو کوچک را خیره می ماندم و انحنا ها و شکست های کار را با دقت نگاه می کردم و سازنده آن آثار را در دل تحسین می کردم . من خودم با گل شروع کردم . از مغازه های لوازم تحریر فروشی گل آماده می گرفتم . اول اشکال هندسی ساده و در مرحله بعد ترکیبی رو می ساختم . کم کم یاد گرفتم که چطور اشکال خاصی که می خوام رو بتونم در بیارم . بعد احساس کردم که کار با گل اگر چه لذت بخش است اما اونی نیست که من بخوام پس به خیابان حسن آباد و خیابان سپه رفتم و فرز و مقار و ابزار دیگه ای خریدم و کار چوب رو شروع کردم . تو هم برای شروع فقط تمرین کن دوست عزیز . واقعا این جمله کار نیکو کردن از پر کردن است رو باید با آب طلا نوشت و به دیوار ذهن میخ کرد . اینکار کار مشکلی است پس تمرین کن و زود نا امید نشو .

در مورد کتاب هم باید بگم که مراجع فارسی خوبی در این مورد ندیدم اما اگر تا اردیبهشت صبر کنی در نمایشگاه کتاب به سالن فروش ریالی کتاب های خارجی برو و اونجا در غرفه های انتشارات : لینکز ... سام ... شهر کتاب و سوپلای سراغ کتاب هایی با موضوعیت مجسمه سازی رو بگیر . کتاب های خوبی پیدا می کنی . اما یادت باشه که زود باید بری و خرید کنی چون کتابخانه های دانشگاه های هنر میان و کتابها رو غارت می کنن .




مجید نوشته :


من همین دوره آموزشی رو گذروندم و کم و بیش خاطره مشابه شما دارم. اما شما که خودتون رو تحصیل‌کرده و با فهم و شعورتر می‌دونید٬ نباید به خودتون حق بدید که فقط چون خوش‌شانس بودید و سهم بیشتری از پول نفت به شما رسیده که برید دانشگاه٬ از یک آدم دیگه که از امکانات (معمولا ناعادلانه توزیع شده) شما محروم بوده این طور با حقارت یاد کنید



هیس : اولا که من خودم رو تحصیل کرده نمی دونم و شعور و فهم کسی هم به مدارک تحصیلیش بستگی نداره بلکه طرز برخورد هر کسی نشان دهنده فهم و شعورش هست در عین حال رذایل و فضایل اخلاقی افراد هم ربطی به شهر نشینی و روستا نشینی نداره . دوما که فعلا بیشترین پول نفت تاریخ ایران در جیب دهاتی ترین دولت تاریخ ایران است ومن هم خدا وکیلی تا حالا پول نفت از جایی نگرفتم . راستی آقای احمدی نژاد متولد کدام روستا هستند ؟ از توابع گرمسار باید باشه .


دوست ناشناس گفته :


سلام کاملا احساست رو درک میکنم.اما دوست عزیز این لفظ دهاتی که هی بکار برده ای به نظر من اگر نمی نوشتی بهتر بود. آن دژبان شاید واقعا دهاتی بوده باشد در این حرفی نیست اما جوری نوشته ای دهاتی که من فکر میکنم اگر کسی از روستائیان وبلاگت را بخواند ناراحت خواهد شد که چرا هی نوشته ای دهاتی.اشتباه میگم



هیس : دهاتی که فحش نیست . یک نوع فرهنگ است که خوبی ها و بدی هایی دارد . در ضمن فکر نمی کنم روستائیان عزیز ماهواره و کانال های ایرانی ان را ول کنند و به اینترنت هجوم بیاورند . فعلا همه میخ جعبه جادو و کانال های لوس انجلسی هستند .


دوست من دیوانه عاقل :


1دهاتی داهاتیه چه افتخار کنه و چه نکنه !‌همونطور که چه بخواد چه نخواد فرهنگش برای شهرنشینی و برخورد با افراد شهرنشین پایینه2بی‌سواد هم چه بخواد چه نخواد بی‌سواده و به دو دلیل فرهنگ این قشر پایین‌تره : اول : در سربازی کسی که لیسانس داره در 99 درصد موارد از یک سرباز دیپلم ( تازه اگه دیپلم باشه ! ) 4 5 سال بزرگتره ـ دوم : بلاخره هرچی باشه در دانشگاه با فرهنگ بالاتری بزرگ شده و رشد فکری پیدا کرده3دوستان ! اینا که گفتم واقعیتهو لطفا با چندتا استثنا که یا دیدین یا از خودتون تعبیر کردین خودتونو گول نزنین ... در قیاس با یک ستوان لیسانس یک سرباز بی‌سواد یعنی بچه ! ـو سعی کنین عادت نکنین هر خری بهتون دستور بده و خصوصاً بعد خدمت عادتتون نشه که عین پادگان بذارین هر املی براتون آدم بشه ... ـچقدر دلم پره‌ها !!! ـ


هیس : …

مردوک نوشته :


چند وقته که من اینجا نیومده بودم تو همونی هستی که اون بسیجیه که آقا رو دیده بود و غش کرده بود رو یه مطلب فوق العاده در موردش نوشتی؟ یا اون یه هیس دیگه بود. شایدم اینچا خیلی فرق کرده؟؟؟؟


هیس : آدرست درسته . اینجا فرق کرده



شبنم پرسیده :


چقدر جالبه که توی محیطی که بهش وارد شدین تونستین دوست با این همه وجه مشترک پیدا کنین . خیلی جالبه و قابل تامل . .. در ضمن سپاس از توضیحی که دادین . خیلی کمکم کرد و تونستم تعلیمات دون خوان افسانه های قدرت دومسن حلقه ی قدرت هدیه ی عقاب آتش درون قدرت سکوت و دون خوان از زبان خود دون خوان رو پیدا کنم / می دونم دو جلد حقیقتی دیگر و سفر به دیگر سو هم اون وسط جا افتاده فقط می خوام بدونم که باقی کتابا اسماشون چیه ؟



هیس : خیلی تجربه جالبی بود که با آدمهایی که شاید هیچ وقت توی زندگیت باهاشون برخورد پیدا نمی کردی دو ماه یک جا زندگی کنی . در مورد اسم کتابهای کاستاندا هم باید بگم که به خوبی همه کتابها را پیدا کردی اما دو کتاب دیگر یکی هنر رویا دیدن است و دیگری مصاحبه با کارلوس کاستاندا . البته من امسال از نمایشگاه کتاب دو کتاب دیگر هم پیدا کردم یکی کتابی به نام عرفان که چهار جلد است و جلد اول این کتاب اطلاعات جالبی راجع به شمنیسم و تولتکها داردکه در اون نقل قولهای خوب و مفیدی از آثار کاستاندا شده . این کتاب نوشته جلال الدین آشتیانی است که توسط شرکت سهامی انتشار به چاپ رسیده . کتاب دیگر هم آموزشهای دون کارلوس نام دارد که نوشته ویکتور سانچس و ترجمه خوب مهران کندری است که توسط نشر میترا به چاپ رسیده و جزو کتابهای خوبی بود که در این زمینه خریداری کردم . اما توصیه میکنم فعلا همان کتابهایی که گرفته ای را به ترتیب بخوانی موفق باشی و از این کتابهای عالی لذت ببری.




نیوشای عزیزم گفته :


ميخواستم بگم اين ژسه چند کيلوه ؟


هیس : من اگه بفهمم تو با وزن ژ3 چیکار داری خیلی از مشکلات زندگیم حل میشه . اما جدا از شوخی وزن این اسلحه :

بدون خشاب چهار کیلو دویست گرم

با خشاب خالی چهار و چهار صد

با خشاب پر از گلوله جنگی شامل بیست عدد گلوله بیست و چهار و نیم گرمی حدودا معادل پنج کیلو گرم


دوست خوبم پژمان نوشته که :


سلام آریا بعد از مدتها نگاهم به وبلاگت افتاد. راستش نمی خوام فکر کنی نظر بدی با دادن این کامنت دارم اما من وقتی سربازی رفتم واقعا همه ما دیپلمه ها از دیدن آموزشی افسر وظیفه ها خندمون می گرفت.به نظر من شماها اصلا سربازی نمی کنید. آموزشی که با فلاکس چای و گپ با دوست و صحبت از گیتار باشه آموزشی نیست که برادر. چهار تا دونه رژه بردن و آخر هفته هم بپر برو خونه. تو رو خدا انقدر هم نگو سربازی و دوره آموزشی جز خاطرات خوب میشه. خب معلومه واسه آدمی که تو زندگی هدف نداشته باشه و گیج بزنه و یا آموزشی این طوری داشته باشه هتله و جز خاطرات خوب حساب میشه. تا دلت بخواد من کلی از این آدما تو خدمت دیدم. بسیاری از چیزهایی که می نویسی برای ما و امثال ما ممنوع بود و مثل حیوان باهامون تو پادگان رفتار می کردن. ما هیچ وقت به جز وقت خواب شب، آرامش نداشتیم در صورتی که افسر وظیفه ها عصرها برای خودشون بودن و حال می کردن.سربازی برای بچه چوپون بیچاره و بچه فقیر و کشاورز مردی نمیاره. سربازی واسه کسی خوبه که تو خونه بابا و مامانش لنگش رو میندازه روی اون یکی لنگش و دردش دیدن فلان فیلم و خوردن فلان آب میوه و زدبازیه. تازه بازم تو سربازی قربون و صدقه و هزارتا پارتی بازی که بیفته تهران. بگذریم من رو بردی به 8 سال پیش. من تو سربازی فهمیدم که چرا بچه شهرستانی ها از بچه های تهران متنفرند. تمام لایه های اجتماعی رو دیدم. اگر می خوام وطنت رو بشناسی برو سراغ دیپلمه ها و زیر دیپلمه ها. با افسرها فقط روی آب رو می بینی.امیدوارم موفق باشی و لااقل از امکاناتی که بهتون می دن استفاده کنی. به امید دیدار


هیس : پژمان با حرفت مخالفم چونکه اولاسرباز دیپلمه در سن هجده سالگی و با مدرک دیپلم سربازی میره و وضعیتش با افسروظیفه ای که دکترا یا فوق لیسانس یا لیسانس در سن حداقل 25 سالگی خدمت میره فرق داره . دوما اینکه قبول دارم که سربازی رفتن سرباز صفر و دیپلمه رفتن زیر بار یک سری توهین و بیگاری و اجبار در موندن در یک محل کثیف به عنوان آسایشگاه دشوار است و تمام جوانب اون با خدمت کردن یک افسر و دوران آموزشی اون تفاوت داره . به عنوان مثال ما بعد از ورزش صبحگاه تا ظهر سه نوبت کلاس مختلف از کمکهای اولیه گرفته تا دروس مختلف رزم مقدماتی داشتیم و یا داخل آمفی تاتر به دیدن فیلمهای آموزشی می پرداختیم و بعد از ناهار به تمرین عملی آنچه دیده بودیم می پرداختیم یا به قول تو چهار بار رژه می رفتیم اما این طبیعی است چونکه در عمل 40 پنجاه نفر ستوان را زیر دست یک سرباز دیپلمه یا صفر قرار نمی دهند بلکه 40 نفر سرباز و دو سه گروهبان را زیر دست یک ستوان می گذارند . جدای از این باید بگویم که داشتن فلاکس چای و خوردن چای بعد از یک روز فعالیت که با بیدار شدن در راس ساعت پنج و نیم صبح شروع و با فعالیت مداوم دهنی و جسمی ادامه پیدا می کنه و تا ساعت 4 و نیم بعد از ظهر طول میکشه برای یک افسر تحت آموزش خیلی زیاد است ؟ ما اگر وقت می داشتیم و نگهبان یا گشتی نبودیم میتوانستیم دور هم چای بخوریم و گپی بزنیم . در مورد برخورد بد با سربازان صفر باهات موافقم . خیلی برخورد های بدی وجود داره که بیشتر از طرف گروهبان ها و سربازان قدیمی تر که در همان حد و حدود سربازان صفر هستند انجام می گیرد . حالا یکی مثل تو از شانس بد در سن کم زود سربازی رفته و لای آن جمعیت قرار گرفته و این تجربه بد را داشته . در ضمن داشتن خاطران خوب یا بد در دوران سربازی تا حدودی ارادی و تا حدودی شانسی است . ممکن است که تو بهترین موقعیت و جای ممکن قرار گرفته باشی اما چون به خودت سخت میگیری به خودت بد بگذرانی و ممکن است که در عین اینکه در موقعیت چندان مناسبی نیستی سعی کنی خوش بگذرانی و زیاد قضایا را جدی نگیری تا راحت تر بگذرد . در ضمن همه ماها که سربازی اومدیم از سر بیکاری خدمت نرفتیم . خود من کار و شغلم را رها کردم و خدمت رفتم . خیلی های دیگر هم مثل من برای رسیدن به هدفهای آینده به سربازی رفتن و این مساله خوش گذشتن و خاطرات خوب داشتن ربطی به هدف داشتن و نداشتن نداره . واقعا متاسفم رفیق که سربازی انقدر بهت بد گذشته و تاثیر بدی روی تو گذاشته .