۱۳۸۶ مهر ۳۰, دوشنبه

هیچ چیز از رفیق خوب بدتر نیست

می دونم وقتی میای توی این صفحه حسابی تعجب می کنی رفیق ، اما گفتم تا سرما خوردگیت خوب بشه این کارهای نصفه نیمه این قالب جدید رو خودم تموم بکنم و که تو دیوونه دوست داشتنی نصفه شب از خواب نپری مثل کس خلا بشینی پای این لعنتی . یه چیزی می خوام یادت بیارم . یادته که اون شب که قاطی کرده بودیم و اون همه حرف زده بودیم بهت چی گفتم ؟ گفتم که هیچ چیز تو دنیا از رفیق خوب بدتر نیست ، آره دقیقا همینو گفته بودم و تو هم جواب داده بودی من نمی فهممت . من بهت گفتم که رفیق خوب خیلی بده چون آدم به خاطرش همه کاری میکنه ... آره !!! کارهایی که رفیق خوب برای رفیق خودش میکنه مثل همین کاری که تو توی این مریضیت برای من کردی و من رو توی دردسر داشتن یک رفیق خوب انداختی راه رو به آدم می بنده و آدم رو توی کوچه پس کوچه های رفاقتاهلی میکنه . الان که اینها رو می نویسم انقدر از من دوری که فکر جبران کردن مهربونیت برام خنده دار و حرص درآره
اما نیوش دوست داشتم یکم دم دست بودی تا همین امشب با یک بطر گرند مارنیر اصل فرانسوی در خونه ت رو میزدم و تا صبح می خوردیم و مست می خندیدیم و خوش بودیم و چپق صلح می چوقیدیم تا حداقل با لحظاتی خوش جبران لطفت رو می کردم . ولی حیف رفیق که به قول حافظ :
اگر به زلف بلند تو دست ما نرسد ... گناه بخت پریشان و دست کوته ماست