۱۳۸۶ شهریور ۶, سه‌شنبه

قله توچال ، ده روز پیش برای تمرین و تنظیم هموگلوبین خون در ارتفاع
برای سه روز باید وسیله بردارم . کوله هفتاد لیتری را بر می دارم . کیسه خواب ته کوله هست و یک سوم کوله را پر کرده ، مینی پیک نیکی کوهستان برای گرم کردن غذا و ظروف درست کردن غذا که امسال خریدم و شامل یک قابلمه و ماهیتابه و کتری است که در هم فرو می روند را کنار مینی پیکنیکی آن ته می گذارم . لباس گرم و جوراب اضافه و ساک کمکهای اولیه و کپسول گاز یکبار مصرف اضافه برای پیک نیکی . یک بادگیر برای روی قله دماوند و یک دست شلوار برای راحت بودن در پایگاه اول . دستکش و دسمال سر و قمقمه و عصا و عینگ آفتابی و ام پی تیری پلیر و زیر انداز و مواد غذایی هم در داخل کوله چیده می شود . چاقو و قطب نما و نقشه ماهواره ای دماوند را هم بر می دارم . چون شب صعود می کنیم باید چراغ قوه هد بندی را هم باید بر دارم تا دستم آزاد باشد و راحت بتوانم صعود کنم . آسپیرین و قرص ضد تهوع هم باید بر دارم اولی برای جلوگیری از سفت شدن خون و دومی برای جلوگیری از تهوع در قله دماوند که پر از بوی ناخوشایند گاز گوگرد است . چند اسپری اکسیژن برای احتیاط و اینکه بتوانیم دقایق بیشتری بر روی قله بمانیم . باتری هم به تعداد زیاد احتیاج است . من شانزده باتری قلمی ریشارژیبل را برای مصرف خودم پر کرده ام و آماده آماده ام .

مواد غذایی باید سبک و مقوی باشند . یک شیشه عسل ،چند شکلات اسنیکرز ،چند بسته نودل ، یک کنسرو قارچ ، دوکنسرو لوبیا و گوشت ، سه کنسرو عدسی و دو کنسرو تن ماهی و در نهایت یک بسته خرما . نوشیدنی هم قوه و چای و شربت آبلیمو و آب به مقدار فراوان که داخل کوله می گذارم.


مثل هر سفر ، قبل از رفتن تلفن را بر می دارم و به دوستان و رفقای صمیمی تلفن می زنم و خداحافظی می کنم . میگویم هی رفیق من دارم می رم سفر ، دماوند ، تا قله ، این چند روز نیستم . آرش میگه به سلامت، وقتی رسیدی خونه تلفن بزن یه برنامه ای بزاریم . کیا میگه رفتی اون بالا یه کبریت بنداز توش شاید روشن شد دوباره ،( آخی ! حیوونی آتشفشان را میگه ) احسان با بد بینی میگه عمرن تا قله برین تو شاید اما بقیه رو شک دارم . همیشه همینه ، اینطوری که میگه آدم رو تشویق به انجام دادن کار می کنه . حمید خان (مربی ام) طبق معمول توصیه های ورزشی می کند . قدم هات و تنفست را تنظیم کن . انرژی باید تقسیم بندی بشه . هر یک ساعت صعود باید همراه با 20 دقیقه استراحت و تغذیه با مواد قندی باشه تا به به ارتفاع جدید عادت کنید . کوله پشتی را در راه برگشت سفت سفت کن تا لنگر نیندازد . در پایین آمدن باید به این مساله توجه کنی . صورتم را می بوسد و می گوید تو از شاگرد های خوب من هستی یکشنبه توی باشگاه می بینمت .عکس یادت نره . من هم تقریبا حاضر هستم . کوله ام را بستم و مواد غذایی را هم خریده ام . منتظر هستم تا شب خانه نادر جمع شویم و شبانه به سمت دماوند حرکت کنیم . ای کاش که همه شما می توانستید دماوند را فتح کنید تا احساس پیروزی واقعی را درک کنید . رسیدن به بالا ترین نقطه ایران زمین در روز تولدم بی شک بهترین هدیه تولد برای من خواهد بود . عکسهای که بگیرم را در هیس خواهم گذاشت .