۱۳۸۶ تیر ۱۰, یکشنبه

سه دیدگاه 2

دیدگاه اول
حالم بهم میخوره ازت ای وطن تخمی ، تو فقط یک زندان تنگ بودی که توش توی سرمون زدند و ما رو مثل عقده ای ها بار آوردند ، ای خاک گه گرفته تشنه خون ، چقدر از خون برادران و پدران و مادران و خواهران من رو بلعیدی و باز هم طلب می کنی . ک...یِرم توی سوراخ گشاد بالای آتشفشان قله دماوندت . پیر شدم تا از شر تو خلاص شدم و تونستم به این سرزمین خوشبختی قدم بگذارم . می دونی وقتی ازت بیرون آمدم و پامو گذاشتم توی فرودگاه چیکار کردم ؟ رفتم توی توالت و شناسنامه ایرانیم رو پاره پاره کردم انداختم توی کاسه توالت فرنگی و همونطوری ایستاده شاشیدم روش . اون یک سال بعد که توالت های رستوران رو تمیز می کردم وقتی گه مردم چشم آبی و سیاه پوست اینا رو میدیدم همش رو بی برو برگرد حواله خاک تخمیت می کردم . همش هم فحش خوار مادر بهت میدم .
نمی دونم چرا کابوس تو و فکر تو دست از سرم بر نمی داره حتا حالا که شغل خوبی پیدا کردم و به قسمت ظرفشوئی رستوران منتقل شدم . هر وقت یادت می افتم تمام اعصابم مرتعش میشه و تا ننویسم حالم جا نمیاد . حالم ازت بهم می خوره . ازت متنفرم . کثافت گه گرفته فراموش نشدنی . . . کاش که آمریکا زودتر همه جای این سرزمین رو با بمب اتم شخم بزنه که دیگه هر روز صبح مجبور نباشم این فحش و فضاحت ها را بهت حواله دهم .
آخیش امروز هم خوار و مادرت رو سرویس کردم و هر چی از دهنم در آمد رو بهت گفتم . راحت شدم .

دیدگاه دوم

هق هق ، آه ای وطن ، آه ای سرزمین کوروش ؛ آه ای سرزمین پاک من ، من دختری تنهای در آستانه فصلی نسبتا سرد کمی تا قسمتی بارانی هستم که در هر لحظه فکر و یاد تو مرا شکنجه میکند . آه وطنم ، دلم برای همه چیز تنگ شده برای چیزهای احمقانه ، دلم برای متلک گفتن ها و انگشت کردنها در شلوغی بازار و خیابان تنگ شده ، دلم برای ترافیک تهران و صدای بوق و بوی دود تنگ شده ، دلم برای پفک نمکیهای غیر استاندارد و قطع شدن برق تو گرمای تابستون تنگ شده ، دلم برای نوار بهداشتی هایی غیر استاندارد که به همه جونم حساسیت میداد و همه پوستم کهیر می زد تنگ شده ، دلم برای گداهای خیابونات ، دلم برای دبیرستان که به شلوار جین و ابروی برداشته شده گیر میدادن تنگ شده .
دوست داشتم الان توی ترافیک میرداماد بودم یه بچه گدا که خودش رو توی سرمای گدا کش زمستون با یک تی شرت و یک ژاکت ورزشی پوشانده میامد کنار شیشه ماشین ازش می پرسیدم چند سالشه و اسمش رو می پرسیدم ، به صورت کثیفش نگاه می کردم و می گفتم آخی ، چقدر تو با مزه ای ، می گفتم نه آدامس نمیخوام قبلا خریدم ، می گفتم با اون دستای کثیفت دست نزن به پالتو پوستم ، می گفتم بهت گفتم نمیخوام پسر بی تربیت دهاتی ، بچه گدا ، می گفتم بیا این بیست تومنی رو بگیر ، برای نفله ای مثل تو زیاده ، می گفتم دستت رو از ماشین بکن بیرون کثافت ، یخ زدم ، میگفتم ...

دیدگاه سوم

سلام مامان خوشگلم ، من خوبم ، سربازی سخت است اما نه اونقدر که میگن ، در بخش اصلاح ژنتیک سازمان انرژی اتمی مشغول به کار شدم ، به خاطر تخصصم من رو سر اینکار گذاشتن ، اینجا کارها با اراده خوبی جلو میره اگر بی نظمی ها و برنامه ریزی بد وجود نداشت خیلی بهتر از این هم می شد ، ما بذرهای زیادی که مناسب کشت در شرایط آب و هوایی ایران است رو درست کردیم ، پنبه ، گندم ، جو ، ذرت رو با موتاسیون و جهش ژنتیکی و با زحمت زیاد اصلاح می کنیم . هدفمون اینه که از واردات محصولات کشاورزی بی نیاز بشیم و می شیم ، به زودی زود .
البته کار کردن با یک مشت آدم ریش و پشمی متحجر سخته اما عشق خدمت و ساختن وطن چیز دیگه ایه . دزدی ها آدم رو دلسرد میکنه ، رانت خواری ها و پارتی بازی ها ، کمک های آنچنانی به نور چشمی ها ، همه اینها من رو اذیت میکنه اما چه می شود کرد که تا بوده چنین بوده و تا هست چنین هست .
از دوستام بی خبر نیستم هیوا در بخش استخراج معدن مشغول شده و کیوان هم روزنامه نگاری میکنه ، سیاوش توی عسلویه مشغول ساخت کارخونه پتروشیمی است و آرش توی بیمارستان قلب . همه داریم سعی خودمون رو می کنیم . تا ما هستیم نمی گذاریم آب تو دلت تکون بخوره ، ما مواظبتیم ، تیمارت می کنیم و اگر لازم بود جونمون رو هم برات می دیم . هیچ وقت از فردا نترس تا ما عاشقت هستیم .

هیچ نظری موجود نیست: