۱۳۸۶ خرداد ۳, پنجشنبه

برادری که آنقدر ذوب شد تا منجمد شد


عکسی که در بالا می بینید مربوط به اتفاقی است که در دیدار دانشگاهیان منتخب با مقام معظم رهبری رخ داده است . در این عکس میبینید که یکی از برادران ارزشی با دیدن چهره نورانی و پر برکت مقام معظم به از خود بیخود شده و به قول شاعر که فرماید بی خود شده از خویشم ، بی خود تر از این خواهم ، عنان اختیار از کف داده و از هوش رفته و به شکل خاصی سیخ کرده اند ( شده اند ) . بعد از چند روز که از این حادثه گذشته است تصمیم گرفتیم با این بردادر عزیزمون مصاحبه ای صورت بدیم . برای همین با روابط عمومی مقام معظم تماس گرفتیم و آدرس بیمارستانی که این برادر آشفته حالمون در اون بستری هستند رو پرسیدیم اما پاسخ شنیدیم که ایشون دو روز هست که به عنوان رئیس کارخانه نساجی دستمال یزدی استان یزد انتخاب شده اند .
بدون معطلی خودمون رو به یزد رسوندیم تا بتونیم با این برادرمون صحبتی رو داشته باشیم توجه شما رو به این گفتگو جلب می کنم .
سلام علیکم. ممکنه بیوگرافی خودتون رو بفرمائید ؟
ــ من اینگلیسی بلد نیستم میسه فارسی بپرسید ؟
منظورم اینه که خودتون رو کاملا معرفی کنید ؟
ــ من غلام محمد حسن خوش چهره هستم متولد روستای خر شکن
شغل شما پیش از دیدار چی بود ؟
ــ آبدارچی دانشگاهپیام نور شعبه قوزگل تپه بودم
چطور شد که برای دبدار با مقام معظم اومدی ؟
ــ نه اینکه خیلی به آقا علاقه داشتم ، به محض اینکه بچه های دفتر بسیج گفتن دارن میرن دیدن آقا و ناهار هم میدن داوطلب شدم تا به دیدار آقا نائل بشم .
چه اتفاقی دقیقا برات افتاد ؟
ــ تا آقا اومدن و دستشون رو برای جمعیت تکون دادن من یه حالتی بهم رفت که انگار خود حضرت خدا (ع) رو دیدم . همینطور که سجده شکر به جا می آوردم ، احساس کردم که یک نوری از جانب منبر آقا اومد و همینطور که تو سجده بودم در ما دخول کرد و من هم ناگهان سیخ شدم .
بعد چی شد ؟
ــ هیچی دیگه ، همینطوری که سیخ کرده بودم سیخکی من رو دست به دست دادن جلوی صف و اونجا یک آقایی من رو زد زیر بغلش و منو برد اتاق پشتی .
چه احساسی داشتی ؟
ــ والا چون افقی شده بودم زیاد احساس خاصی نداشتم . بیشتر تمرکز کرده بودم که یه وقت بادی ازم در نره که اون نوری که در من دخول کرده بود ازم خارج بشه و از این حالت شق خارج بشم . در اون وضعیت آرزو کردم خدا سعادت بده همینطوری که سیخ کردم من رو بدن دست برادران بسیجی تا من رو چند نفری با هم بگیرن و از سر بکوبن به در سفارت انگلیس تا درش باز بشه و اون لانه جاسوسی رو هم فتح کنیم . انشاالله ...
عده ای می گویند که حقیقت امر این بوده که لوله مستراح توالت مقام معظم گرفته بوده و برای همین شما رو به اون شکل داشتن می بردند که فرو کنند توی چاه توالت گرفته شده تا چاه رو باز کنید * . آیا این درسته ؟
ــ البته خود من هم چیزهایی شنیده ام ! اما خودم که چیزی یادم نیست . امابه هر حال اگر همچین مساله ای پیش بیاد من از همینجا اعلام می کنم که آمادگی هر گونه عملیات استشهادی و استخلالی رو دارم .
آخرین سوال اینکه نظرت رو در مورد ذوب در ولایت بگویید ؟
ــ والله من که نمیتونم در مورد بقیه بگم یه وقتی غیبت میشه استغفرالله ... اما در مورد خودم باید بگم که خود من همیشه فکر میکردم ذوب در ولایتم اما از وقتی که هفته پیش آقا رو دیدم و این اتفاق برام افتاده فهمیدم که من تازه با دیدن آقا ذوب شدم و قبلش هنوز کمی جامد بودم . اما وقتی نور در من دخول کرد احساس کردم که انقدر ذوب شدم که حتا مغزم هم به صورت مایع در آمد .
خیلی جالبه ، از کجا این رو فهمیدید ؟
ــ از اونجایی که وقتی بهوش آمدم دیدم که یه چیزی شبیه مغزم ریخته توی تنبانم .
خیلی ممنون واقعا که وقتت رو به من دادی .

* پ ن : این قسمت را از یکی از کامنت های سایت بالاترین دوست داشتنی خواندم و در این مصاحبه خیالی گنجاندم

هیچ نظری موجود نیست: