۱۳۸۵ مهر ۱۲, چهارشنبه

در ماه رمضان تلویزیون وقت و بی وقت گدا گشته ها و گدا گودوله هایی را که معلوم نیست از کجا وارد تهران شده اند را نشان میدهد و با آنها در خانه های منزجر کننده شان مصاحبه می کند و آنها با قیافه ای فیلسوف مآبانه و شاکر که استخوان جیگر سگ را هم آب می کند، ادعای خوش بختی و شکر و الحمدالله می کنند .
با خودم فکر می کردم گاهی آنچنان بدبختی دور و بر و اطراف و اکناف آدمی را پر می کند و انباشته می شود که آدم از این حجم بدبختی گمان می کند که این چیزی که گرداگرد وجودش و تمام شئونات زندگیش را به صورت فشرده در بر گرفته حتما همان خوشبختی گور به گوری که همه ازآن سخن می گویند است .
البته فقر آنها باعث ملال است اما دستمال بدستی و خدا رو شکر گویی در وضعیتی که از بدبختی چون مار زخمی به خودشان می پیچند حقیقتا تخمی تر از فقرشان است و باعث کسالت بینندگان محترم !
بزن کانال سه فوتبال داره !