۱۳۸۵ شهریور ۱۷, جمعه

دم و دستگاه

را ننده تاکسی ا ز آن آ دمهای بد دهان بود . درست جایی که می خو ا ستم بگویم : پیاده می شوم ، یک ماشین دیگر
نمی د انم با غرض یا بی غرض بهش فرمان داد و پیچید جلوی ماشینش . می خواستم همان موقع بگویم : هر جا
ممکن باشه پیاده می شم . راننده که گازش را گرفته بود تا به آ ن ماشین کذا یی برسد ، وقتی به آن ماشین رسید
سرش را ا ز پنجره بیرون برد و فریاد کشید :
...از پهنا توی دهنت با این رانندگیت ... و ا لبته کلی فحش و فضاحت دیگر که گفتنش ضروری نیست . من هم که
حسابی از جا یی که می خوا ستم پیاده شوم دور شده بودم و در آ ن گرمای ظهر تا بستان باید کلی پیاده گز می کردم ،
زدم به پشتش و گفتم :
ــ بی زحمت د م و دستگاهت رو که ا ز دهن ا ون بابا کشیدی بیرون ، بزن بغل که پیاده بشم .

هیچ نظری موجود نیست: