۱۳۸۵ شهریور ۱۴, سه‌شنبه

تشویق «بوسه از داستان پست مدرن»*

1 - تلویزیون ها روی هم چیده شده بود .

2 - من مرد موفقی هستم .

3- در تمام فصل های سال پوست بدنم را برنزه می کنم .

4- صدای زیبا و گیرایی دارم .

5- وارد دنیای شیشه ای شدم .

6-  دنیای شیشه ای مردمی از جنس سنگ دارد. من نیز یکی از آن مردمم .

7- کوه بلندی در اصلی ترین میدان شهر بنا شده بود .

8- کوهی که از روی هم چیده شدن تلویزیون ها و مانیتورها بر روی هم به شکل هرم بنا شده بود .

9 - صفحات شیشه ای تمام نمای کوه را در هر وجه تشکیل می داد .

10- به دستها و پاهایم چهار چاه باز کن با قدرت مکش بالا بسته بودم .

11- شروع به درنوردیدن کوه کردم .

12- احساس می کردم خیلی بالا آمده ام .

13- به سمت مفسر اصلی ترین شبکه خبری شهر انتخاب شده بودم .

14- کوه ادامه داشت .

15- با آنکه در شهر شیشه ای تازه وارد بودم ، دوستان و طرفداران زیادی در شهر پیدا کرده بودم .

16- آنها را که درزیر کوه تجمع کرده بودند را از ارتفاع بالا به شکل انسانهایی کوچک می دیدم .

17- صدای فریاد ها و تشویق هایشان را می شنیدم .

18- « آشغال عوضی »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* الهام گرفته شده از داستان کوه شیشه ای دانلد بارتملی نویسنده آمریکایی

هیچ نظری موجود نیست: