۱۳۸۴ دی ۱۹, دوشنبه

دختر متولد خرداد

با آنکه تمام کلام هایش را از هنجره اوغ زد و بیرون ریخت
آنچه می خواست به من بگوید ناتمام ماند .
انگار دیوانه شده ! می گوید عاشق شده است . وقتی حرف میزند
نباید نگاهش کنم . سرخ می شود . با نگاه خیس التماس می کند .
می گویم تو دختر زیبایی هستی . شاید به خاطر سن و سالت
است اما محجوب و نجیبی . خیلی از مردها آرزو دارند کسی
مانند تو ، که پر از احساسی را در قلبشان جا دهند . اما تو نباید
عاشق کسی مثل من بشوی که آرزویت را ندارد .
نباید عاشق کسی بشوی که وقتی برای دیدنش می روی ، قلبش
نتپد و چشمش به در نباشد .
من تو را دوست ندارم که اینها را به تو می گویم ، من می خواهم
فقط بدانی که راه اشتباه از ابتدا، انتهایش را فریاد می کشد ،
نمایش می دهد .
از دستپاچگی و اضطراب سین را نوک زبانی تلفظ می کند و
می گوید : من می سوزم . تو نمی فهمی . من دیوونه شدم .
شب و روز ندارم .
می گویم آن دوستت که بار آخر با او پیشم آمدی اسمش چه بود ؟
می گوید : سالومه ، می گویم هنوز دوست پسر ندارد ؟ می گوید
نمی دانم
می گویم :خیلی لوند و خوب بود . خیلی ازش خوشم آمد .
می دانم صمیمی ترین دوستش است . می شکند . می ریزد . گاز
می دهد و می رود .
می دانم چه فکر می کند . اما این برای خودش بهتر است . برای من
هم بهتر است تا به نظر یک حیوان هوسران باشم تا عاشقی که عاشق نیست .
خوب است که خیلی حسود بودی دخترک متولد خرداد .

هیچ نظری موجود نیست: