۱۳۸۴ آذر ۲۸, دوشنبه

سرم گیج میره!!

با این که این زمونه ، زمون هیچ و پوچ ِ
با این با این که هر پرستو خزون که شد به کوچ ِ

با این که روی لبها شعار ِ عشق ِ ناب ِ
پای سفر کجا بود ؟ میگن جاده سراب ِ

موندن سر دوراهی ، با عشق وخود پرستی
وقتی بازی تموم شد ، میگن شما کی هستی ؟

وقتی میگی منم من ، دلشده ی دیوونت
میگن برو باباجون ، راهت رو ببر به خونت

اینجا دلها غریبند ، با عشق و شورِ مستی
مرام این جماعت ، هستی بر وزن پستی

با همه ی این حرفها ، عاشق شدن جنون ِ
ذکر ِ جنون ِ مجنون ، تا عاشق هست می مونه

عاشق بمون دیوونه ، عاشقی راه ِ نور
هر کس ندید نور عشق ، یقین بدون که کور ِ



پی نوشت :گاهی خودم هم می مانم در کار خودم ، آخر مگر می شود
دو تا پیک اضافه اینقدر طبع شاعر را بند تنبانی کند؟ !!

هیچ نظری موجود نیست: