۱۳۸۴ آبان ۱۷, سه‌شنبه

میدونم

می دونـم دلـت گـرفـتـه از دل ِ دیــوونـه ی مــن
می دونم گریه ت گرفت و ریخت روی ترانه ی من

می دونم عشقم به چشمت یه تلاطم حقیر
می دونم به تو رسیدن یه سراب ته کویر ِ

می دونم تا زنده هستم میمونه صدات تو گوشم
وقتی که بهم میگفتی : من ازت جدا نمی شم

رفتی و با اینکه رفتی یاد تو نرفته انگار
رفتی و این رفتن تو عشقمون رو کرده انکار

میادش حتمن یه روزی که ببینمت دوباره
دیدن دوباره ی تو ، گریه رو یادم میاره

می دونی دیگه تموم شد ، بازی من بین ابرا
وقتشه آب شم ببارم ، مثل رگبار روی دریا

وقتشه دوباره از نو قصه ی تازه بسازم
این دفعه بی رحم و سیّــاس ، تا که اینجوری نبازم

هیچ نظری موجود نیست: