۱۳۸۴ شهریور ۳۱, پنجشنبه

رفیق هر 10

باد کلاهم را برمی دارد
آفتاب پوستم را می سوزاند
نور کورم می کند
شب مرا به ظلمت می اندازد
باران لباسهایم را خیس می کند
شعر مرا بی خواب می کند
داستان کم خوابم می کند
مجسمه سازی دستهایم را زخمی براده های چوب می کند
و یاد تو ، مرا ویران می کند
به همان شکل نحس که تو کردی
اما من با هر 10 آنها بی ریا ،
عاشقانه رفاقت می کنم .

هیچ نظری موجود نیست: