۱۳۸۴ تیر ۲۰, دوشنبه

شرر در شراب

برای عشق نابی که من رو به یک اشاره از قاره ای دیگه
به جنون می بره
، رایان
تقدیم به مادر معنویم که بسیار ازش یاد گرفتم
، خانم آذر فخر
ضمن سپاس از جادوی زیبا و ظریفشون

شراب و جام را بُــگداخت ، شرر چون در شراب افتاد
چو پیغامت رسید از باد ، سماع آمد ، قرار افتاد

در این اوقات جادویی ، که نور از آسمان بارد
بیامد هاتفی و گفت ، که یار از لامکان افتاد

بگفتا در خودت بی خود ، نمی دیدی چه می بینی
جهیدی سوی عرش نور ، به درگاهش قدم افتاد

بگفت آن دم که در گلشن ، به شکل غنچه گردیدی
ز شمس ِ نور ِ روحانی ، به رایان یک ندا افتاد

که ای زیبا ترین عاشق ، خود ِ عشقی ، ز جا بر خیز
ببین این سالک مجنون ، چه می خواهد ، ز پا افتاد

من ِ مجنون سوار نور ، به عشق صوفیه رفتم
و مولانای بی خویشا ن ، مرا دید و سماع افتاد

از آن چرخش قرار افتاد ، زمان ِ لامکان افتاد
من افتادم به سقف ِ صحن ، بر آن مقبر سماع افتاد

تو یک آتشفشان عشقی و من بحری شراب ِ کال
روان شو جاری ِ سوزان ، که شوری در جهان افتاد

ترحم بر جنون را گر که می دانی حذر ، عشق است
فنا فی الیار پروازیست ، روانی را که عشق افتاد

اگر که آریا گاهی ، سخن بی پرده می گوید
دلیلش آنکه در پرده ، سخن گفتن حرام افتاد



هیچ نظری موجود نیست: