در شیب تند جاده به بالا می رویم . اینجا دیگر کشف حجاب شده . مانتو
و روسری ها برداشته شده است . درست مثل زمانی که هواپیما از مرز
هوایی ایران خارج می شود .
نگار از پنجره رفته بیرون و روی چهار چوب پنجره ماشین نشسته است.
من هم می خواهم بیرون بروم ولی آرش می گوید :
ــ کوچولوبا اون وزن80 کیلوییت نرو روی چهار چوب پنجره ماشین چپ
می شود .
می گویم:
ــ هرجا چپ شد خودم هل می دهم تا راست شود .
با خنده و با لحنی موزیانه می گوید :
ــ راست کنی ؟ چی رو راست کنی ؟
می خندم و در نهایت من هم از پنجره بیرون می روم ، ما اولین ماشین
هستیم بعد از ما نیما ، بعد از نیما ، امید و سیاوش ، ... همین طور به
ترتیب بقیه همسفران مثل قطار، پشت هم ، در سینه کش جاده سبز
پشت هم بالا می آیند . به نگار می گویم:
ــ می دانی نگار ، در بعضی مناطق اقتدار وجود دارد . به قول سرخ پوستان
روح دارد . آنها می گفتند روح و من می گویم اقتدار محیطی . برای خبر دار
کردن اقتدار محیطی هر منطقه وقتی وارد محدوده آن اقتدار یا روح می شوی
ــ می دانی نگار ، در بعضی مناطق اقتدار وجود دارد . به قول سرخ پوستان
روح دارد . آنها می گفتند روح و من می گویم اقتدار محیطی . برای خبر دار
کردن اقتدار محیطی هر منطقه وقتی وارد محدوده آن اقتدار یا روح می شوی
باید با صداهای خاصی آن اقتدار یا روح منطقه را خبر دار کنی . باید با سر
و صدایی خاص که در پس آن صداها قصد ( نیت ، اراده مطلق ) خبر دار کردن
اقتدار منطقه وجود دارد، آمدن خودت را اعلام کنی . نگار می پرسد:
ــ چه جور صداهایی ؟
می گویم :
ــ جیغ های منقطع یک چیزی شبیه این ... هو وووو هی ی ی . هووووووووو هو
هوهو هو
از خنده ریسه می رود ومی گوید :
ــ این عین صداهای سرخپوستان است وقتی که می خواستند بجنگند .
ــ دقیقن همین طور است ، سرخپوستان در هنگام جنگیدن این صداها را درمی آورند
تا از کمک روح آن منطقه بهره مند شوند .
نگار و من شروع کردیم با ریتم یکی از آهنگهای یاهل جیغ کشیدن . این جیغ کشیدن
مانند یک اپیدمی همه همسفران را در بر گرفت و همه جیغ می کشیدند و از همه
مضحک تر نیما بود که با جیغ هایش ریتم بابا کرم گرفته بود .
انرژی که با تخلیه خودمان از سر و صدای شهر ، با جیغ زدن گرفتیم آنچنان بالا بود
که قادر به بیان آن نیستم . راه پر از مه و رطوبت بود گهگاه حیوانات کنجکاوی را
می دیدیم که برای یافتن منبع سر و صدا به نزدیکی جاده می آمدند .
بعد حدود دو ساعت بالا رفتن از جاده خاکی جنگل به یک دو راهی رسیدیم و از
ــ چه جور صداهایی ؟
می گویم :
ــ جیغ های منقطع یک چیزی شبیه این ... هو وووو هی ی ی . هووووووووو هو
هوهو هو
از خنده ریسه می رود ومی گوید :
ــ این عین صداهای سرخپوستان است وقتی که می خواستند بجنگند .
ــ دقیقن همین طور است ، سرخپوستان در هنگام جنگیدن این صداها را درمی آورند
تا از کمک روح آن منطقه بهره مند شوند .
نگار و من شروع کردیم با ریتم یکی از آهنگهای یاهل جیغ کشیدن . این جیغ کشیدن
مانند یک اپیدمی همه همسفران را در بر گرفت و همه جیغ می کشیدند و از همه
مضحک تر نیما بود که با جیغ هایش ریتم بابا کرم گرفته بود .
انرژی که با تخلیه خودمان از سر و صدای شهر ، با جیغ زدن گرفتیم آنچنان بالا بود
که قادر به بیان آن نیستم . راه پر از مه و رطوبت بود گهگاه حیوانات کنجکاوی را
می دیدیم که برای یافتن منبع سر و صدا به نزدیکی جاده می آمدند .
بعد حدود دو ساعت بالا رفتن از جاده خاکی جنگل به یک دو راهی رسیدیم و از
مسیر جاده اصلی خارج شدیم و باز هم یک ساعت راندیم تا به اتراقگاه که جایی
دنج و دور از دسترس بود رسیدیم.
جالب تر اینکه هرچه ارتفاع بیشتر میشد از میزان مه و رطوبت کاسته می شد .
جالب تر اینکه هرچه ارتفاع بیشتر میشد از میزان مه و رطوبت کاسته می شد .
وقتی که به محل رسیدیم مه کاملن از بین رفت و وقتی از ماشین پیاده شدیم یکی از
زیباترین مناظر عمرم را دیدم .
در ارتفاعی که ما قرار داشتیم جنگل های سبز ِ ............ دیده می شد . مه در تمام
در ارتفاعی که ما قرار داشتیم جنگل های سبز ِ ............ دیده می شد . مه در تمام
اطراف ما قرار داشت و ما بر قله ای بر فرازجنگلی مه آلود قرار داشتیم و نور آفتاب
نوازشمان می داد .
با وجود اینکه هیچ کدام از ما نخوابیده بودیم هیچکس میلی به خوابیدن نداشت ومحیط
با وجود اینکه هیچ کدام از ما نخوابیده بودیم هیچکس میلی به خوابیدن نداشت ومحیط
آنچنان انرژی داشت که بعد از 24 ساعت بیدار بودن همه سرحال و خندان و پر انرژی
بودند. مردان قبیله شروع به بر پا کردن چادر ها کردند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر