۱۳۸۴ خرداد ۳۱, سه‌شنبه

نذر آتش

می گویم این چوبها را که در آتش می اندازی ، نور می شوند .
قبل آنکه آنها را در آتش اندازی نذری کن و مطمئن باش که جواب
می دهد . می گوید سلامتی او .
می گویم سلامتی ما .
می گوید سلامتی همه .
می گویم آنچه خیر است و در راه .
نیما از آن سو فریاد می کشد زمانی تنها ظلمت بود و نور از
دل ظلمت زاییده شد .
می گویم : بیگ بنگ
می گوید : نور و ظلمت عاشق یکدیگر شدند تا انسان آمد . ظلمت
به آدم حسادت کرد ومطرود شد . حالا نور اینجا و ظلمت اینجاست .
انتخاب با شماست .
من دور آتش سماع می کنم . همه دور آتش سماع می کنند و آن
گوشه نگار سر بر خاکستر های داغ گذاشته و سجده می کند .
می گویم ظلمت قدرت می دهد اما نور در این آب و گلی که
من شده ام تابیده شده که من ، منم .
نیما سماع کنان با آن صدای گرم زمزمه می کند :
من نه منم نه من منم .
من سجده می کنم و می گویم .
یا نور فی کل النور ، یا نور من کل النور ، یا نور ما قبل النور
خسرو سر بر زمین می ساید و به رسم عشق رقصان می شود .

هیچ نظری موجود نیست: