۱۳۸۴ خرداد ۸, یکشنبه

عذاب وجدان

آلفونسو تازه همسرش را طلاق داده بود ، ماریا به او خیانت کرد ، این برای
آلفونسو مهم نبود ، اوهم بارها به ماریا خیانت کرده بود . ماریا با شریک
آلفونسو روی هم ریخته بود ، این هم برای آلفونسو مهم نبود ، او هم با خواهر
ماریا روی هم ریخته بود .
آلفونسو ، ماریا را با شلیک 6 گلوله به قتل رساند ، یک تیر هم برای خودش
در خشاب باقی گذاشت . آلفونسو نمی دانست چرا ماریا را کشته و چرا خودش
را می خواهد بکشد . تفنگ را روی شقیقه اش گذاشت .هنوز دنبال یک دلیل
منطقی برای مردن خودش می گشت . فکر کرد چون ماریا را کشته ، باید
خودش را بکشد . به خودش جواب داد :
ــ او که مرده ، مردن من چه فایده ای دارد ؟ حتا اگر آن دنیا هم واقعن وجود
داشته باشد ، ترجیح می دهم به این زودی قیافه ماریا را نبینم .
آلفونسو نمی دانست چرا ماریا می خواست او را ببیند ، نمی دانست چرا کنار
ساحل با او قرار گذاشته بود ، آلفونسو حتا نمی دانست چرا اسلحه اش را از
گنجه اتاق خوابش برداشته بود . آلفونسو دست کرد در کیف ماریا را وکاغذی
را پیدا کرد . آن کاغذ ، تست بارداری و تست ژنتیکی جنین بود . طبق آن
برگه ماریا از آلفونسو باردار بود .
اسلحه را پایین آورد و رو به صورت جنازه ماریا گرفت ، آخرین تیر را
شلیک کرد ، صورت ماریا ترکید ، مغزش ریخت روی ماسه های کنار
ساحل ، آلفونسو از دیدن این صحنه بالا آورد روی صورت ماریا ، جنازه
را رها کرد و به سمت محلی که ماشین را پارک کرده بود راه افتاد .
آلفونسو بعدها به من گفت:
ــ آن تیر آخر به عنوان ارثیه باید به پسرم می رسید، نه خودم .
دلیل احمقانه ای بود برای نکشتن خودش و کشتن ماریا ، اما به هر حال
از عذاب وجدان بهتر بود .

هیچ نظری موجود نیست: