۱۳۸۶ مرداد ۲۸, یکشنبه









اینکه برنامه صعود به قله دماوند از جبهه شمال شرقی مصادف شد با روز تولد من به هیچ وجه تحت اختیار من نبود اما برنامه عقب افتاد و در نهایت به گونه ای پیش رفت که بدون اینکه دخالتی در موضوع داشته باشم یا حتی اعضای گروه این مساله را بدانند برنامه را طوری گذاشتند که در طلوع روز تولدم فراز بلندای قله دماوند باشم و صعود در طلوع به پایان برسانم . نمیدونم از این برنامه ریزی که ناخواسته انجام شده باید از بچه های گروه تشکر کنم یا نه اما انقدر این مساله برام لذت بخش و پر معنی هست که اول از خدا و بعدش از همه شما رفقای خوبم تشکر می کنم .






جالب اینجاست که یک هفته پیش که اتفاقا تهران نبودم ( در قلعه < ملک خانوادگیمان> بودم) صبح با اینکه زیاد هم به موقع نخوابیده بودم از خواب پریدم . هوا گرگ و میش شده و روشن بود اما خورشید هنوز طلوع نکرده بود . با عجله دوربین را برداشتم وبا سزار از باغ بیرون زدم ، حدودا نیم ساعتی پیاده روی کردیم تا به یک بیابان و بعد به کشتزارهای ذرت رسیدیم . نمی توانستم تشخیص بدهم که خورشید از کدام قسمت دقیقا طلوع می کند . اما دماوند بیشتر توجه ام را جلب می کرد . به نظرم رسید که خورشید از دماوند طلوع می کند .




وقتی خورشید نوک زد و دیدم حدسم درست است ته دلم با حسرت گفتم ای کاش روز تولدم به قله صعود می کردم (آخه برنامه عقب افتاد مگر یک هفته قبل از تولدم راهی بودم) اما با خودم گفتم همین هم خوب است . غنیمت است . این عکسهایی که می بینید ما حصل آن طلوع زیباست . نثار آنهایی که سالهاست طلوع را از دامنه دماوند به نظاره ننشسته اند . مخصوصا آذر فخر عزیزم که هر طلوع را با یاد او و آرزوی شاد باشش تماشا می کنم .




مرسی خدا مهربونم خیلی به موقع بود