۱۳۸۴ اسفند ۲۱, یکشنبه

ده هذیون از قدیم

عشقه
در خود مـپـیچ عشقه ی سبز سایه دوست
تو را به بها فروخته ام ،
اگر چه سرار این داد و ستد
برای باغبان ضرر است .

چتر بارنی
● هربار که چترم را باز می کنم
آسمان باران می بارد
و من در شگفــتم که چرا !!
آسمان چتر من همیشه بارانیست

نترس
● دژخیم را بگو در این بند کسی از مرگ نمی هراسد .
اینجا بند محکومین به حبس ابد است .

صداقت اتفاقی
● اسپرسوی ِ دوبل ِ تلخش رو با یک جرعه رفت بالا ، داد کشید :
ــ هیچ احمقی پیدا نمی شه به من بگه اینجا چه خبره !!!؟؟؟
از روی همه صندلی های کافه صدا اومد :
ــ کجا ؟؟؟ ... اینجا ؟؟؟...

تقدیر
● سیگارها پشت هم صف کشیده اند ،
تقدیر ِ کدام یک ، اکنون به آتش است ؟

عنکبوت
● با این همه هنر در کار صید و دام ،
روزی تو همیشه ناچیز و چندش آورست
ای دخترک، بزرگترین شکار تو آن کــَسی ست
که تور ِ تو را پاره می کند .

بردار
● خط ایکس برابر صفر ، عاشق شده . عاشق بردار ایکس
مختصات بردار به دست کیست ؟

قفس
● اینجا تمام ِ قناریها ، در فکر پرگشودند
افسوس که محدوده قفس ، تنها سرودنیست

دردها
● به ما دروغ می گفتند :
دردها را بزرگ که شوید فراموش می کنید .
درست این است :
زندگی ، آنقدر درد دارد که از درد نو ، درد کهنه فراموش می شود .


توجیه
● تو فکر می کردی من خیلی دروغ می گویم .
من ، اما کمی راستش را نمی گفتم
تو می گویی :
ــ چه شباهتی .
من میگویم :
ــ چه تفاوتی .

هیچ نظری موجود نیست: