۱۳۸۴ بهمن ۲۶, چهارشنبه

ماتم

در یک نقطه ایستاده ام .
مات مانده ام .
مات در نقطه ای با مختصات {ما ، تم } مانده ام
کاش روزی یک زبان شناس پیدا شود و به من بگوید :
ربط ِ « ما » با « تم » ،
ربط مات ماندن با مات شدن در چیست ؟
ربط ِ مات شدن با در ماتم شدن
ربط ِ ماتم را مات ماندن با مات ِ ماتم ماندن
کاش کسی مرا از هذیان بیرون می کشید .
کاش من در منتها علیه مات بودنم ،
در انتهای ماتم خود ،
در ماتم انتها رسیدنم
سیر گریه می کردم .
ماتم ِ بی اشک
غمگین تر به نظر نمی رسد
بلکه بیشتر شبیه مات ماندن می شود .
دیگران فکر می کنند
من یک سال تمام است مات مانده ام
اما حقیقت این است که
من در مختصات [ ما ، تم ] بی اشک ماتم گرفته ام

هیچ نظری موجود نیست: