در کوله پشتی ام رو که باز کردم و لباسهای کثیف را در آوردم
یک بچه موش خاکستری خوشگل از داخل کوله پشتی ام پرت
شد رو زمین .
جیغ کشید و پرید روی صندلی ، جیغ جیغ کنان می گفت :
ــ سوسک ، سوسک !!
بچه موش فضول مشغول بو کردن انگشت شصت پایم بود گفتم :
بابا این که سوسک نیست ، ( با لحن لوسی ادامه دادم ) این یه
یک بچه موش خاکستری خوشگل از داخل کوله پشتی ام پرت
شد رو زمین .
جیغ کشید و پرید روی صندلی ، جیغ جیغ کنان می گفت :
ــ سوسک ، سوسک !!
بچه موش فضول مشغول بو کردن انگشت شصت پایم بود گفتم :
بابا این که سوسک نیست ، ( با لحن لوسی ادامه دادم ) این یه
موش کوچولو موچولوی فضول ِ که حسابی گرسنه اش شده
بین چه خوشگله ! حتمن از اون خونه ی کاهگلی که شب را در اون
گذروندیم با ما هم سفر شده !
با دلواپسی گفت :
هر جونور کوچیکی که پا داشته باشه از نظر من سوسک ِ ، من
الان بیهوش می شم ، تو رو خدا بندازش بیرون .
با دلواپسی گفت :
هر جونور کوچیکی که پا داشته باشه از نظر من سوسک ِ ، من
الان بیهوش می شم ، تو رو خدا بندازش بیرون .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر