۱۳۸۴ مرداد ۲۹, شنبه

چای سرد

از من به کجا ؟


به چه یی ؟


با که ؟

در چه احساسی ؟


نزدیکِ دور ِ دور از من ، بی منی !


بی تو اما من با تو ام از چه رو به هنوز

...

خواب هر روز را بی خواب می کند

حدس خواب دیدنت به روز
.......
باز هم شب و چای ِ سرد ِ سرد ، بی قند

تلخ و سرد ، همچون بریدنت

که همیشه گمان می بری سرد شده ،

اما من هنوز

بر جای رفتنت در اتاق

جرعه جرعه جنون را تلخ هرت می کشم

از تشنگی ِ تو

باز شب و تشنگی و سکون

و باز هم جرعه ای بی تو بودن ِ هر روز ،

از فنجان ِ جنون ِ جان افروز
و

باز از روز ،

چای ،

تلخ و سرد ، برجاست تا هنوز

هیچ نظری موجود نیست: