۱۳۸۴ مرداد ۲, یکشنبه

سکسکه

سکسکه اش گرفته بود ، رو به قاضی کرد و گفت :
ــ من کلن زمانی که هیجان زده می شوم سکسکه می کنم . یک عده
گفتند باید بترسانندت تا سکسکه ات قطع شود . یک عده می گویند
باید شکر خورد ، یک بار یک درویش به من گفت باید خم شوم ، مثل
رکوع رفتن ، و همانطور خمیده یک لیوان آب بنوشم ، در واقع میک
بزنم. این بهتر از همه کار می کرد ، همیشه سکسکه ام را بند می آورد .
قاضی با جدیت گفت :
ــ آخرین دفاعت رو بکن ، طفره نرو . تا آخر وقت دادگاه فرصت نداری .
سرش را انداخت پایین ، دانه های عرق از پیشانی اش بر روی تریبون
چکید . با صدایی لرزان و هراسان گفت :
ــ فقط می خواستم بترسانمش ، آخه سکسکه اش گرفته بود . اگر زمان
چکاندن ماشه سکسکه نمی کردم ، تیر جلوی پای او می خورد .
در میان صدای سکسکه حکم قرائت شد . وقتی حکم را خواندند
سکسکه اش بند آمد .

هیچ نظری موجود نیست: