۱۳۸۴ خرداد ۲۲, یکشنبه

شمن نامه 15


هر انسانی در زندگی اسیر یک سری عادات خاص شخصی یا اجتماعی است .
برای رها شدن باید بدانیم ، نباید اسیر هیچ عادتی باشیم . عادات ، شخص را
برای خودش روزمره می کند . انسان را اسیر یک سیر تعریف شده و خسته کننده
می کند .
برای رها شدن باید عادتها را ترک کرد ، اولین مرحله تغیر می تواند تغیر وضعیت
ظاهری باشد .مرحله بعدی که پیشتر هم به آن اشاره کرده ام ترک کردن گفتگوی
درونیست .
سالک علاوه بر جنگجو بودن می باید شکارچی هم باشد . او شکارچی قدرت و
اقتدار است . اقتداری که هر بخش از هستی در خود جای داده است . اقتدار سکوت ،
اقتدار دشت ، اقتدار باد ، اقتدار ظلمت شب . یک سالک می باید شکارچی آرزوهایش
باشد . برای شکارچی شدن می توان از شکار آدمها شروع کرد .
شکارچی باید شکارش و عادات شکارش را تحت نظر بگیرد تا بتواند آن را شکار
کند ، پس نقطه ضعف هر شکار و دلیل آنکه شکار می شود مبتلا بودن به درد
عادت است . اگر سالک هم اسیر عاداتی باشد لاجرم اوهم روزی شکار خواهد شد .
بدست شکارچی قدرتمندتر از او .
سالک جنگجو می داند که مرگش در کمین اوست و آنچه در هر لحظه انجام می دهد
می تواند مبارزه آخرین او بر روی زمین باشد . هر عملی را باید به شکل یک مبارزه
نگریست . بیشتر افراد بی هیچ مبارزه و اندیشه ای اعمال مختلفی را انجام می دهند .
برعکس سالک شکارچی هر عملی را تخمین می زند و از آن رو که علم کامل به مرگ
خود دارد چنان با آگاهی و بصیرت اقدام می کند که گویی هر عملی آخرین نبرد اوست .
فقط آدم احمق متوجه مزیتی که سالک شکارچی بر همنوعانش دارد نمی شود .
سالک مبارزبه آخرین نبردش توجهی شایسته می کند . پس طبیعی است که آخرین نبردش
بر روی زمین شایسته ترین عملش خواهد بود .
هر عمل او آخرین نبردش بر روی زمین است و این چنین است که زندگی سالک شکارچی
لذت بخش است .

هیچ نظری موجود نیست: